اعوذ بالله من الجَو گرفتگی!
يكشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ
دستهایم تا خود روح بوی خیال می دهند، دستهایی که از هم زدن تصور لذتی کثیف خسته نمیشوند، هماهنگی بی وصفی میان دهان و دستهایم برقرار است، صادقانه بگویم لذت شیرین گناهی بزرگ را زیر دندانهایم نه مزه مزه که حریصانه میجوم !
+از تبعات اروتیک خواندن!
+یک
رفیق دیوانه ی باحالی هم داریم ما، میگویم میخواهم کتاب بخوانم، سه تا
کتاب نام میبرم و میپرسم کدامیکی؟ البته دل خودم با آن کتاب است، میگوید
همان را بخوان، قرار میگذاریم با هم شروع کنیم به خواندن، حالا که میخوانشم
هی لعنت به خودم میفرستم که ای خاک بر سرت! چه کاری بود هنوز خودت کتاب را
نخوانده معرفی میکنی به دیگران؟ آبرو نماند برایت بدبخت! اووووف
- ۹۴/۰۷/۲۶